استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.pdf

فصل سوم: دولتهاى عربى و فلسطينيها

خيانت رهبران عربى

مبارزه عربى/فلسطينى توده ها بر عليه استبداد٬ ترور و آوارگى بيش از ۵۰ سال ادامه داشته است· امپرياليسم٬ صهيونيسم٬ سرمايه دارى خودى٬ اشراف زاده گان و طبقات حاکم در کشورهاى عربى اطراف همواره دشمنان آنان بوده اند· مبارزه براى يک فلسطين آزاد بطور خاص در سه نوبت دچار شکست سنگينى شده است٬ ۱۹۳۶-۳۹ ٬ ۱۹۴۸-۴۹ و ۱۹۶۷·

 

۱- ۱۹۳۶-۳۹

مبارزه فلسطين از آغاز دهه ۹۰ ٬ هنگاميکه استعمارگران اروپايى مورد حمله فداييان قرار گرفتند٬ آغاز شد· فداييان کشاورزان اجاره نشين و کارگران کشاورز عربى بودند که از زمينها و کارشان٬ پس از خريد زمين از مالکان بزرگ توسط اشغالگران٬ اخراج شده بودند· در ميان آنان کارگران سابق در باغهاى پرتقال يهودى که توسط صهيونيستها آواره شده بودند نيز وجود داشتند· (موشه دايان٬ متولد فلسطين ۱۹۱۵ ٬ نامش از يکى از اشغالگران که در راه خانه توسط فداييان ترور شد گرفته شده است·)  

به گفته Neville Barbour (در «Nisi Dominu٬ بررسى مسٸله فلسطين») انگليسيها در خلال سالهاى اول از دوران ماموريت خودشان بخش بزرگى از جلگه Esdraelon (به عربى٬ مرج ابن عامر)٬ در شمال فلسطين٬ را که به زمينداران بزرگ تعلق داشت به اشغالگران تسليم نمودند· آنهايى که بر روى اين زمين زندگى ميکردند اخراج شدند – گفته شده که به کشاورزان اجاره نشين چهار درصد از قيمت خريد داده شد٬ به کارگران کشاورز چيزى داده نشد· در خلال اين دوران ۲۱ روستاى عربى در منطقه مرج ابن عامر از روى نقشه محو شدند· حملات فداييان بصورتى پيوسته ادامه داشت· ۱۹۲۰-۲۱ و ۲۹ تظاهرات خونينى رخ داد که توسط نيروهاى نظامى انگليسى سرکوب شد·       

اين مردم فلسطين بودند که ناگزير به اشغالگران پرداختند· زمينداران بزرگ زمينهاى خود را فروختند٬ پول گرفتند و در بيرون و مناطق ديگر به هدر دادند· وکلاى عربى بعنوان واسطه عمل مينمودند (با کيرک٬ «تاريخچه اى کوتاه از خاورميانه» مقايسه کنيد)· - اينها همان جماعتى بودند که از استعمار٬ که ميخواست حقوق فلسطينيان را نمايندگى کند٬ بهره بردارى نمودند·

در فلسطين پنج حزب عربى وجود داشت: چهار حزب متشکل بود از خانواده زمينداران و هوادارن آنها٬ پنجمى٬ Istiqlal (= استقلال) که روشنفکران سرمايه دارى شهرها عضو آن بودند· اعضاى اشراف زاده ى مذهبى – ه زميندار که متقابلا با يکديگر مبارزه مينمودند در راس رهبرى عربى قرار داشتند·

يکى از اعضاى خانواده حسينى٬ حاج امين ال حسينى٬ از جانب انگليسيها به مفتى بيت المقدس و رهبر شوراى عالى مسلمانان٬ تاسيس شده توسط دولت قيموميتى٬ منصوب شد· وضعيت دومين طايفه بزرگ٬  Nashashibi٬ بدين ترتيب نامطلوب شد و براى برقرارى ارتباطاتى با صهيونيستها تلاش نمود· خانوادها براى کسب مقامات مذهبى و کرسيهاى شهرداريها به نزاع برخاستند· 

۱۹۳۳-۳۵ به دليل بدست گيرى قدرت توسط نازيها در آلمان شمار مهاجران بسرعت افزايش يافت· کارگران کشاورز عرب و خرده مالکان تشديد تلاشهاى استعمارگران براى خريد زمين و چگونگى جذب مالکان توسط مبالغ هنگفت را تجربه ميکردند· 

کارگران شهرى که در خلال دوره اى کوتاه از رونق در دهه ۳۰ براى اولين بار در بخش اقتصادى يهودى صاحب مشغله اى شده بودند – ميتوان وضعيت را با رونق حاصله پس از جنگ ۶۷ مقايسه نمود – اخراج شدند و بيکارى گسترده بود·۱۹۳۳ در بسيارى از شهرها اعترضاتى رخ داد و در جريان آنها ۲۶ عرب توسط انگليسيها کشته شدند· فداييان اشغالگران و احشام آنان را کشتند و باغهاى پرتقالشان را غارت نمودند·

زمينداران و سرمايه داران شهرى براى سازماندهى اقدامى بعمل نياوردند· اينکه در آن دوران تنها گروه فعال سازمان يافته مذهبيون عقب مانده اى بودند که تحت رياست يک رهبر مذهبى از حيفا در مورد جنگ الهى بر عليه مسيحيان و يهوديان موعظه کند و تعداد زيادى از هر دو نوع را بکشد امريست عادى· در سال ۱۹۶۴ ٬ هنگاميکه اين رهبر٬ درويش عزالدين ال قاسم٬ کشته شد زمينداران و حزب استقلال شرايط را براى بهره بردارى از مراسم خاکسپارى او براى تظاهراتى ملى/مذهبى مناسب ديدند٬ پس از آن طرح درخواستها از دولت موقت آغاز شد: 

تاسيس يک دولت دمکراتيک٬ ممنوعيت براى انتقال زمين از اعراب به يهوديان٬ پايان فورى مهاجرت· - کيرک درباره اين مطالبات اينچنين اظهار نظر ميکند٬ اعراب ملى گرا هرگز قادر به بسيچ نيروى کافى براى کسب درخواستهاى خود نشدند- چرا که اين آنها بودند که زمينهايشان را به يهوديان فروخته بودند· بسيارى از ملى گرايان برجسته بخاطر معاملات زمين بدست هموطنانشان کشته شدند·         

دولت موقت براى ايجاد مصالحه ميان مطالبات عربى و صهيونيستى تلاش نمود٬ اما پيشنهاد مورد قبول پارلمان لبنان قرار نگرفت· حملات فداييان٬ در روستاها وشهرها افزايش يافت·  

همزمان به نظر ميرسيد که صهيونيستها در مصر و سوريه در مقابل انگليسيها و فرانسويها به موفقيتهايى دست يافته باشند· در ژانويه ۱۹۳۶ يک اعتصاب عمومى٬ تظاهرات و حملاتى موٽر به تاسيسات دولت موقت رخ داد و در ۲۵ فوريه فرانسويها در مورد مذاکرات وعده هايى دادند·

آن پنج به اصطلاح حزب فلسطينى تصميم گرفتند که از سوريه تقليد و از ناخشنودى مردم بهره بردارى نمايند·- و در آوريل کميته عالى عرب تاسيس شد· مفتى با تظاهر به اينکه رهبر تمام جهان عرب است اعتصاب عمومى اعلام نمود· همزمان٬ آرام آرام٬ حملات چريکى فلسطينيها افزايش يافت·   

مورخ اسراييلى يهودا باٸر (در چشم انداز جديد شماره ۶-۶۶) ميگويد که تعداد چريکهايى که در گروههاى کوچک و بزرگ با دريافت حمايت از جانب مردم به انجام عمليات دست ميزدند پنج هزار نفر بود·

او مينويسد که تمام ماجرا بوضوح «انقلابى بود متمرکز شده بر عليه انگليسيها و «ناآرامى» بشمار نميرفت (برخى از مورخان قديمى اين نام را براى آن اقدامات انتخاب کرده بودند)· اقدامات بر عليه يهوديان بخش مهمى از اين انقلاب بود· اما دشمن انگليس بود که هم قدرت داشت و هم کليد مهاجرت يهوديان را»· باٸر ميان جنگ چريکى از اين دست و تلاش ملى بمنظور دستيابى به مطالبه نوامبر ۳۵ تمايز قاٸل ميشود·  

انقلاب به عبارت ديگر حاوى دو جنبه اساسا متفاوت بود: از سويى مسٸله در مورد آغاز يک قيام مردمى بود٬ با کارگران و کشاورزان که براى احقاق حقوقشان٬ کارشان و خانه هايشان مبارزه مينمودند٬ از سويى ديگر مطالبات زمينداران و روشنفکران سرمايه دارى·  

ملک عبدالله-ه فراارودونى و وزير امورخارجه عراق Nuri es-Sa’id بمنظور «ميانجيگرى» ميان مفتى و دولت موقت – انگليس قدرت را در فرااردون و عراق در دست داشت٬ بلافاصله اقدام نمودند· آنها از جمله ناکام ماندند بدليل اينکه مفتى عبدالله را رقيب قلمداد مينمود·

انقلاب در خلال تابستان بصورت فزاينده اى گسترش يافت و در مناطق روستايى کشور جاى پايى پيدا کرد - اما روشنفکران سرمايه دارى – ه متعلق به حزب استقلال بسرعت خسته و راهى خانه شدند· پس از آن نزديک شدن فصل پاييز و به دنبال آن زمان برداشت محصول باغهاى پرتقال آغاز شد· زمينداران و کشاورزان بزرگ به اعتصاب تمايل نشان ندادند چرا که بازدهى پرتقالشان را مورد تهديد قرار ميداد·      

پادشاهان فرااردون٬ عراق و عربستان سعودى بدنبال متقاعد نمودن کميته عالى عربى که انگليسيها جبران تخلفات آنان را وعده بودند تلاش نمودند· مفتى پايان اعتصاب را اعلام و چريکها را به توقف جنگ متقاعد نمود· در پايان اکتبر ۱۹۳۶ جنگهاى سازمان داده شده به پايان رسيده بودند·     

انگليسيها در ژوٸيه ۱۹۳۷ پيشنهادى را که به باورشان ملى گرايان را خشنود مينمود اراٸه کردند: تقسيم فلسطين! دو کشور بوجود ميامد – و اعراب داوطلبانه و يا با توسل به خشونت از کشور يهودى مهاجرت مينمودند· تصور ميشود انگليسيها٬ بدليل اينکه برخى از رهبران ملى گرا در فلسطين و رژيمهاى عربى کشورهاى اطراف آن از چنين راه حلى حمايت نموده بودند٬ فکر ميکردند که پيشنهاد مقبول نظر اعراب قرار گيرد· پاسخ منفى مفتى و خانواده اش به پيشنهاد نه بخاطر نگرانى براى کشاورزان عرب بلکه بخاطر اين بود بخشهاى عربى فلسطين با فرااردون ادغام ميشدند·   

جنگ چريکى بلافاصله پس از طرح پيشنهاد دوباره آغاز شد· به گفته باٸردر سپتامبر٬ اندروز٬ شهردار هوادار صهيونيسم منطقه کشته شد٬ که انگليسيها آنرا بعنوان بهانه براى انحلال کميته عالى بکار گرفتند و تعداد زيادى از اعضاء را اخراج نمودند· مفتى به لبنان گريخت·  

اما فعاليتهاى چريکى تشديد شدند· معمولا گفته ميشود که مفتى جنگها را از بيروت٬ پيش از اينکه در آخر سر و کله اش در آلمان پيدا بشود و مورد حمايت نازيها قرار گيرد٬ رهبرى مينمود٬ اما اين توسط  طبيعت جنگها تکذيب ميشود·

 

نويسنده دانمارکى- ه هوادار صهيونيست Peter Rodhe در کتاب خود «جنگ و بحران در خاورميانه» برخى از حقايق را٬ که او به روشى مخصوص بخود تشريح مينمايد٬ اراٸه ميدهد: 

«اين فهرست ترسناکى است از افرادى بلند پايه در شهرها و روستاهاى عربى که در خلال اين سالها به قتل رسيدند چرا که نميخواستند با يهوديان بجنگند·» 

و او بدين ترتيب ميشمارد٬ شهردار هبرون٬ مختارها (مختار= تقريبا بزرگ روستا يا شهردار منطقه اى کوچک) در قيصريه٬ بلد الشيخ٬ شاه ماتا٬ ميگدال٬ بت مشير٬ دير الشيخ٬ بت حما٬ در محله عقبه در نابلس و اعضاى کابينه در طبريه و بيت المقدس·

ساير اعضاى کابينه در بيت المقدس گريخته بودند· حملات ناموفقى نيز بر عليه شهردار حيفا٬ دامادش که در آنجا دبير شوراى شهر بود٬ و شهردار نابلس٬ که پس از آن از کشور گريخته بود٬ [اما ابتدا پس از ارسال درخواستى مبنى بر سرکوب ترور توسط او] انجام شده بود·»

به باور او اين حملات کار مفتى بود – و يهودا باٸر نيز بر همين نظر است اگر چه تاييد ميکند که «زمينداران بعنوان طبقه عملا منحل شدند٬ و اغلب آنها به بيروت يا مصر گريختند»· جرج آنتونيوس در «بيدارى عرب» مينويسد (همانطور که او در ۱۹۳۸ تمام کرد):

«يکى از تصورات رايج غلط در فلسطين اينست که ناآراميها نتيجه اى از تحريکات خارجى است· سرزنشها به تناوب نٽار نيرنگ بازيهاى طبقه زميندار٬ جاه طلبيهاى مفتى٬ حمايتهاى جاسوسان آلمانى/ايتاليايى و توطٸه هاى کمونيستى ميشوند·····

انقلاب فعلى بيش از هر زمان ديگرى در گذشته انقلابيست برخاسته از ميان روستاييان٬ و علت فورى آن طرح تقسيم پيشنهاد شده است٬ بويژه آن بخش از طرح که در مورد نقل مکان احتمالى کشاورزان عرب در سطحى وسيع بمنظور اراٸه جا به مهاجرانى که مايلند به شهروندى کشور يهودى – ه پيشنهاد شده درآيند صحبت ميکند·      

علت ايجاد انقلاب در حال حاضر نه رهبران ملى گرا٬ که اغلب آنان در تبعيد بسر ميبرند٬ بلکه افرادى از ميان طبقات کارگر و کشاورز هستند که جان خود را با اين درک به خطر مياندازند که تنها راه نجات خانه ها و روستاهايشان است · قلمداد نمودن آن بعنوان اقدامى از جانب محرکان عرب يا بيگانه پندارى بيهوده است·

تحريک سياسى ميتواند شرايط را براى افزايش هر چه بيشتر ناخشنوديها فراهم نمايد٬ اما قادر به متوقف نمودن يک انقلاب فعال٬ ماهها٬ تحت چنين شرايط خونين و دشوارى٬ نيست···· خشم و خشونت آنان بر روى زمين داران عرب و واسطه هايى که فروش «زمين» را امکان پذير نموده اند٬ بر عليه دولت قيم که توسط  سياستهايش معاملات به نتيجه رسيدند٬ به يک اندازه متمرکز است· اين حقيقت که بخشى از اين زمينداران به سازمانهاى ملى عربى پيوسته اند آنان را در مقابل طبقه شورشى دهقانان نفرت انگيزتر نموده و از ميزان نفوذ رهبران سياسى کاسته است·»   

چريکهاى فلسطينى عليرغم عدم وجود يک سازمان و رهبر سياسى موفق شدند که در بهار و تابستان ۱۹۳۸ بخش بزرگى از مناطق غير يهودى را به تصرف خود درآورند: محله قديمى در بيت المقدس٬ کوهستانها با از جمله رام الله و نابلس٬ الجليل٬ منطقه هبرون٬ بيرشيبا و غزه· آنها پرداخت ماليات را مطرح٬ دادگاهها و يک دستگاه ادارى در منطقه اى وسيع را ايجاد نمودند·      

انگليسيها براى مبارزه با فلسطينيها ۱۷هنگ نظامى را به ميدان فرستادند· نيروهاى نظامى بزرگ انگليسى با تشکيل نيروهاى پليس يهودى (ارتش صهيونيستى هگانا بطور غيررسمى قانونى شد) که کليه تاسيسات مهم٬ خطوط نفتى٬ بنادر٬ راه آهنها٬ را زير نظر داشت آزاد شدند· ملک عبدالله – ه فرااردونى و ديگر رژيمهاى عربى در حاليکه چريکها در اکتبر و نوامبر ۱۹۳۸ سرکوب شدند هيچگونه عکس العملى نشان ندادند· نيروهاى نظامى انگليسى از مصر٬ فرااردون و عراق بکار گرفته شدند· 

به فلسطينيها توسط دوستان خودشان خيانت شد – و هنگاميکه تلاش براى انقلاب سرکوب شد ارتش اسراييل با نيرويى مجهز به ۲۱۰۰۰ نفر در آنجا بود·

 

 

استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.pdf

 

۲- ۱۹۴۸- ۴۹

نقاط ضعف کشف شده ى جنبش ملى عربى در جريان مبارزات دهه ۳۰ به تغييرى منجر نشد·

مبارزات بر عليه استبداد در فلسطين و در بقيه جهان عرب در دو سطح جداگانه به موجوديت خود ادامه داد: بى علاقگى طبقات حاکم و رژيمها٬ همزمان خودشان نيز به مواضع خود وابسته بودند٬ به مبارزه با قدرتهاى اشغالگر بيگانه و مبارزه مردمى که خود را بر روى دو دشمن خارجى و داخلى متمرکز نموده بودند٬ اما به دليل کمبود سازمان و دانش سياسى٬ بارها شکست خوردند·

در آغاز دهه ۳۰ حزب کمونيست فلسطين٬ که شامل يهوديان و اعراب ميشد٬ به انتشار اطلاعات در ميان کارگران در شهرها فعالانه يارى رسانده بود٬ اما نه در خلال انقلاب ۳۶-۳۹ و نه پس از آن قادر به آزاد نمودن خود از قيد و بند درگيريهاى داخلى نشد٬ درگيريهايى که با تناقضات ايجاد شده ميان مهاجرت يهودى و بيکارى عربى دنبال شد·

بخشى از زمينداران فرارى٬ پس از سرکوب انقلاب٬ انفجار خانه ها٬ تنبيه روستاهايى که به چريکها کمک کرده بودند و خلع سلاح جمعيت روستايى توسط انگليسيها٬ به ملک و املاک٬ مناصب مذهبى و سياسى خود بازگشتند· 

مفتى تبعيد شده بود و در آنجا براى حفظ دولت تبعيدى تلاش مينمود٬ افراد باقيمانده از خانواده اش تسلط خود را بر روى اشراف زادگان فلسطينى همچنان حفظ کرده بودند و عمدتا با خانوادهاى فلسطينى که خواهان همکارى با عبدالله – فرااردونى بودند ميجگيدند·

در ميان خانواده حسينى نيز٬ با فالانژى که در جهت علاقه مند نمودن صهيونيستها براى ايجاد کشورى دو مليتى تلاش مينمود٬ نقاق ايجاد شده بود· رهبران سياسى در فلسطين٬ در جريان نشستى که توسط کشورهاى عربى در خلال دوران پايانى جنگ جهانى دوم بمنظور بحٽ و گفتگو در مورد مسٸله فلسطين تشکيل شده بود٬ حتى نتوانستند هٸيتى را انتخاب کنند·

انگليسيها بمنظور تشکيل شکل بزرگترى از يک واحد عربى٬ در جهت بهره بردارى از احساس وابستگى عربى - چرا که پادشاهان ميتوانستند از يکديگر حمايت نمايند – تلاش نمودند· اما باجگزاران مصرى٬ فرااردونى و عراقى آنان درخواست شخصى خود را داشتند٬ که عمدتا به اين صورت که عبدالله – ه فرااردونى ميخواست پادشاه سرزمينى شامل عراق٬ سوريه٬ فرااردون و فلسطين بشود بيان ميشد٬ در حاليکه نخست وزير مصر نحاس پاشا بدنبال موقعيتى مرکزى براى قاهره تلاش مينمود٬ ابن سعود پادشاهان هاشمى را در عراق و فرااردون بعنوان دشمنان ابدى خود قلمداد ميکرد و خواهان تقويت جايگاه آنان نبود· نتيجه اتحاديه عرب شد٬ يک سازمان همکارى در ۲۲ مارس ۱۹۴۵· حکومتهاى استعمارگر در مبدل نمودن منطقه اى قومى٬ اقتصادى و سياسى-ه بهم پيوسته به مناطقى که گروههاى حاکم بر آنها براى حفظ موقعيت خود آماده قربانى نمودن همه چيز بودند موفق بوده اند· 

اقدامات رژيمهاى عربى براى فلسطين اساسا از تبليغاتى سرشار از نفرت و خشم بر عليه يهوديان تشکيل ميشد· عبدالله با هدايا و وعده در مورد مواضع آينده٬ زمينداران فلسطينى را که با خانواده حسينى در تضاد بودند با خود همراه نمود·

کشاورزان فلسطينى به حملات فداييانى – ه خود بر عليه استعمارگران ادامه دادند – و کتاب سفيد انگليسى ۵۹۳۹* مهاجرت يهوديان را مسلما ممنوع و مذاکرات در آينده را وعده داده بود٬ اما محدوديتهاى به اجرا گذاشته شده در مورد بهترين زمينها به اجرا گذاشته نشدند·

* http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0_%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF

ترور صهيونيستها در فلسطين ۱۹۴۳-۴۸ اگرچه هدفش را بر روى ايجاد يک کشور مستقل يهودى متمرکز نموده بود٬ اما در جهت تسليح يا سازماندهى مردم فلسطين قدمى برداشته نشد – تجربيات زمينداران از ۱۹۳۷-۳۹ براى آنها روشن نموده بود که مبارزه مردم تنها به استعمارگران و انگليسيها محدود نميشد· 

تظاهرات خشونت آميز عربى – از جمله در يافا – تل آويو تابستان ۱۹۴۶ – آمادگى مردم فلسطين را براى مبارزه نشان ميداد· عبدالله روشن نموده بود که به باور او بخشهاى عربى فلسطين٬ در صورت تقسيم کشور٬ به فرااردون ملحق ميشدند· ديگر رژيمهاى عربى خود را بر روى ايجاد مانع بر سر راه  او متمرکز نموده بودند·  

کسى به سرنوشت فلسطين علاقه اى بخصوصى نداشت – درخواست مصر در مورد موجوديت يک دولت فلسطينى صرفا اقدامى بود بر عليه عبدالله· کشورهاى عربى تا يک ماه پيش از قعطنامه سازمان ملل متحد در مورد تقسيم فلسطين موفق به برگزارى نشستى٬ در مورد اينکه چه بايد ميکردند٬ نشدند·  

سوظنهاى متقابل کارى کرد که آنها در يک مورد به يکديگر ضمانت بدهند٬ اينکه تنها در مرزها مراقب باشند و به فلسطينيها و يهوديان اجازه بدهند که خودشان در مورد مسٸله تصميم بگيرند·

به فلسطينيان سلاح داده ميشد – اما اين تقريبا توسط عبدالله٬ با حمايت انگليس٬ مردود اعلام شد· عبدالله٬ گلدا ماير را در کنار رودخانه اردون ملاقات کرد و وعده داد که حمله نکند اما اعلام نمود که خيال تصرف ساحل غربى اردون را در سر داشت·

از نوامبر ۴۷ تا مى ۴۸ اعراب فلسطينى – ه سازمان داده نشده و ضعيف مسلح شده بر عليه اسراييليهاى آينده٬ که سازمان و تجهيزات آنها طى دهه ها تدارک ديده شده بود٬ جنگيدند·

صدها هزار تن از مردم غيرنظامى آواره شدند – بعدها صهيونيستها و ملک عبدالله به همراه هم ميخواستند افسانه اى را کشف کنند که بر اساس آن مفتى آنان را٬ جهت  توجيه سوء استفاده ها و خيانتهاى خود٬ به فرار ترغيب نموده بود· 

رژيمهاى عربى يکماه پيش از ترک فلسطين توسط انگليسيها خود را به نشان دادن همبستگى ناگزير ديدند· آنها برآنشدند که بلافاصله پس از ناپديد شدن انگليسيها حمله کنند – عبدالله پيغام داد که هدف او بدست گيرى سمت فرماندهى بود اما ديگران از فرمانبردارى از او سرباز زدند· چند هفته پس از اين جلسه عبدالله با گلدا ماير ملاقاتى را برگزار نمود٬ اما اينکه آن دو در مورد تقسيم تا چه ميزان با يکديگر کنار آمدند هنوز روشن نيست·   

جنگ براى دولتهاى عرب پس از آن٬ نه مبارزه اى بر عليه اسراييل بلکه به عوامفريبى مبدل شد که در آن تلاششان بر روى ايجاد مانع بر سر راه يکديگر براى کسب منافع بيشتر متمرکز شده بود· فرماندهى مصر از اتخاذ اقدامى براى مشارکت بر عليه حيفا٬ که ميتوانست به اينکه به پادشاه عبدالله سهمى بيش از ساحل غربى اردون اراٸه دهد٬ سرباز زد·  

در طول جنگ٬ در حاليکه نيروهاى نظامى مصر در جنوب فلسطين با دشواريهاى بزرگى درگير بودند٬ عبدالله خود را در اريحا رسما پادشاه اردون اعلام نمود· فرمانده عالى فرااردونى٬ غلام پاشا-ى انگليسى٬ به اين نيز متهم شده که به نيروهاى سورى و عراقى اجازه نداده است که در کنار ال فلوجه به کمک نيروهاى مصرى رفته و آنان را نجات دهد·(در آنجا جمال عبدالناصر اعلام نمود که راه آزادى فلسطين از مصر ميگذرد)·

شکست در سوريه و مصر با تظاهرات خونينى بر عليه رژيمها دنبال شد٬ در مارس ۴۹ اولين کودتاى دولتى در سوريه رخ داد٬ و ۱۹۵۲ خانواده سلطنتى مصر سرنگون شد·

 

۳· ۱۹۶۷

در جهان عرب ۱۹۴۹-۶۷ تغييرات فراوانى رخ داد٬ اما نه براى توده هاى عظيم فلسطينى· تجار٬ وکلا٬ مهندسين و معلمان فلسطينى وضعيت خود را در ديگر کشورهاى عربى تٽبيت نمودند· 

تودهاى مردم در اردوگاههاى پناهنده گان در امتداد مرزهاى کشور استعمارگر مانده و از پذيرفتن هر گونه جبران «خسارتى» امتناع ورزيده اند اما در جنگ قدرت ميان دولتهاى عربى نيز مورد بهره بردارى قرار گرفته اند· از آنها حق سازماندهى خود٬ برگزارى جلسه٬ خواندن ادبيات سياسى و حمل سلاح سلب شده است·    

بخش عمده رژيمهاى عربى براى عملى نمودن وعده هايى که بخاطر آنها در راديوهاى خود فرياد کشيده بودند ميخواستند تا ۱۹۶۷ در انتظار بمانند· در مى ۱۹۶۷ اين راديوها روزانه مملو بودند از سرودهاى مبارزه – و پيروزى٬ اعلاميه ها در مورد لحظاتى که فرا رسيده بودند و خلسه هاى نفرت انگيز بر عليه اسراييل· 

ارتش آزاديبخش فلسطين٬ نيروهاى سازمان داده شده توسط رژيمهاى جداگانه عربى٬ بمنظور برخورد به مطالبات رو به افزايش فلسطينيان بعنوان طلايه دار مبارزه اعلام شدند· - و تمامى اينها تنها تلاشهاى نااميدانه رژيمهاى عربى حاکم بود براى نجات وضعيت خود تا هنگاميکه وقوع حمله اى اسراييلى مشخص شد· 

اطلاعاتى مبنى بر اينکه اعراب واقعا خواهان حمله بوده باشند – بر عکس اطلاعات بيشترى از جانب ديپلماتها در مورد اينکه آنها خيال آغاز جنگى را نداشتند- وجود نداشته است·

پرزيدنت ناصر در خلال سالهاى پيش از جنگ ۱۹۶۷ بر روى اينکه اعراب براى جنگى با اسراييل آماده نبودند٬ که ابتدا بايد مشکلات خود را حل کنند – به عبارت ديگر رژيمهاى مرتجع موجود را سرنگون سازند و ساختار اجتماعى را تغيير دهند٬ تاکيد نموده بود· پيش از در هم شکستن طبقات حاکم در کشورهاى مرتجع نميتوان از نيرويى مقتدر که قادر به مقاومت در مقابل اسراييل و امپرياليسم باشد سخنى بميان آورد·   

بنابراين بمنظور درگير نمودن ناصر در مانورهاى فرصت طلبانه به بيش از يک اقدام تحريک آميز نيازى نبود٬ که البته اين خود به معناى يک دعوت مستقيم بود به مخالفان براى حمله · تهديد بر عليه سوريه قطعى بود – اما توافقنامه دفاعى ميان سوريه و مصر٬ تسليم ناصر را٬ در مقابل ملک حسين و اظهارات استهزاء آميز ديگر کشورهاى مرتجع عربى در مورد نيروهاى سازمان ملل متحد در امتداد خط آتش بس با اسراييل٬ بسختى مطالبه نمايد·

آن مسدود نمودن تنگه تيران از جانب مصر را نيز مطالبه نمينمود – در آنجا ناصر يکبار ديگر خود را تسليم نيروهاى مرتجعى نمود که در اين اقدام فرصت طلبانه يک پيروزى را ميديدند· اسراييل در آن انسداد بهانه اى را پيدا کرد که آرزويش را ميکرد· و تبليغات ديرينه و بى معنى عربى کارى کرد که لايه هاى گسترده اى از اعراب بى اطلاع از مانورهاى مصرى حمايت نمايند·   

ايستگاههاى راديويى هيسترى کاملى را ترتيب دادند – بويژه صوت عربى در قاهره – و در هم شکستن اسراييل و پرتاب يهوديان را به دريا فرياد ميکشيدند٬ که به اين نيز منجر شد که دولت اسراييل  براى حمله خود از پشتيبانى کامل مردم خود برخوردار شود·

بحران نقاط ضعف بزرگ رژيم مصر را نمايان نمود· با وجود آنچه که در خلال آن ۱۵ سال-ه پس از انقلاب در قالب صنعتى نمودن٬ خانه سازى و رفرمهاى اجتماعى رخ داده بود٬ بخش بزرگى از ساختار جامعه٬ تحت سلط عناصر سرمايه دارى٬ با کم و بيش پيوند با طبقات حاکم رژيم گذشته و قبل از هر چيز بدنبال حفظ امتيازات يا کسب بيشتر آنها٬ به همان سبک و سياق سابق باقى مانده بود· و ناصر آمده بود که از بيم احزاب سرمايه دارى فاسد قديمى باقيمانده از دوران پيش از ۱۹۵۲ از سازماندهى مردم ممانعت بعمل آورد·

کارگران به همان ميزان سابق اطلاعات ناچيزى دريافت و طعمه آسانى بودند براى تبليغات مرتجعين· و ناصر خود ناگزير به همکارى و مصالحه با مرتجعين٬ با افسران ملى گراى سرمايه دارى شد – و سرانجام همراه با مردم خودش قربانى آنها شد·  

او در مورد فلسطينيها٬ در جريان تاسيس سازمان آزاديبخش فلسطين PLO٬ در نظر گرفته شده براى هدايت تمايلات رو به افزايش انقلابى اوايل دهه ۶۰ به اردوگاههاى پناهنده گان فلسطينى٬ مشارکت داشت·

اما هدف نه حمايت از مبارزه آنان بلکه منفعل نمودن و تسلط بر فلسطينيان بود و اتحاديه عرب مراقب بود که در سازمان آزاديبخش فلسطين از وجود ملى گرايان حراف٬ که به معناى تهديدى بر عليه مواضع خودشان نبودند٬ اطمينان حاصل شود· در آخرين ماه پيش از جنگ – ه ۱۹۶۷ رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين٬ احمد الشقيرى٬ به آخرين کارزار بزرگ مبدل شد· 

ناصر اجازه داد او را تا آنجايى ببرند که ملک حسين را همانند يک ناجى٬ توسط امضاى توافقنامه دفاعى با او٬ روزها پيش از جنگ – که به نوبه خود بهانه جديدى به اسراييليها براى حمله داد-  نجات بدهد· فرصت طلبيش او را به آغوش دشمنان کشيد٬ او با فيصل از در آشتى درآمد٬ و بيش از دو سال پس از جنگ ۶۷ همچنان در چنگ دشمنان گرفتار است·     

پاسخ به ديپلمات آمريکايى چالرز يوست در آغاز ژوٸن ۶۷ ٬ که براى او تصور عبور نفت از ميان تيران غيرممکن نبود٬ نشان دهنده اينستکه ناصر متوجه اشتباه خود شده بود ٬ اما زمانى براى جبران آن باقى نداشت· 

سوريه٬ ديگر رژيم ضد امپرياليستى در آسياى غربى٬ منسجمتر از ناصر عمل ننمود· حزب بعٽ سوريه طى سالهاى پيش از جنگ کار سازماندهى مردم را آغاز نموده بود٬ گروههاى شبه نظاميان کارگرى را ايجاد و رفرمهاى اجتماعى را به اجرا گذارده بود·    

به اهداف ديگر رژيمهاى عربى نسبت به سازمان آزاديبخش فلسطين توجه و از الفتح در حال رشد حمايت شد· اعلام شد که جنگ چريکى تنها راه رهايى فلسطين است·- اما ۱۹۶۷ با نزديک شدن آغاز بحران به اوج خود٬ رژيم سوريه اسير هيسترى شد و نشان داد که تبليغاتش دست کمى از ديگران نداشت· تنها نشان از اينکه حزب توسط افرادى مترقى نمايندگى ميشد٬ امتناع از امضاى قرارداد با ملک حسين و انتقاد به ناصر بخاطر انجام آن بود· - اما ارتش حزب بعٽ با آغاز جنگ دمشق را محاصره و بجاى نجات مردم٬ خود را بر روى نجات خودش متمرکز نمود·

مردم فلسطين در اردوگاههاى پناهنده گان فلسطينى در شرق و غرب ساحل اردون به خلسه هاى نفرت انگيز راديو گوش ميکردند: آنها سازمان نيافته٬ غيرمسلح ناگزير به دريافت فشار از جانب حملات اسراييل شدند٬ همه ميگفتند که کشورشان آزاد ميشد٬ اما از ميان معترضان کسى به آنها سلاحى نداد· من آنان را پس از آن٬ به آتش کشيده شده از بمبهاى آتشزا٬ ديدم·            

اشراف زادگان فلسطينى به ايفاى نقش غم انگيز خود ادامه ميدهند· در چشم انداز جديد ۶۹/۹/۲۱ مقاله اى از جوزف ناصرى منتشر ميشود که در آن در مورد آن بخش از طبقه مرفه فلسطين ميگويد که در ساحل غربى اردون باقى مانده بودند: 

«اين رازى شناخته شده است که رهبران سنتى فلسطينى توسط اراٸه خدمات مطيعانه به تاج و تخت هاشمى به جايگاه خود دست يافتند· آنها٬ بدليل اينکه يک فلسطين مستقل رفاه حال اين پادشاهى را تهديد مينمود٬ تمام توان خود را در جهت خفه کردن هر گونه حمايتى براى يک فلسطين مستقل که پس از شکست ۱۹۴۸ ظاهر شده بود بکار گرفتند· 

پادشاه بعنوان تشکر از خدماتشان مزاياى اقتصادى را به آنان اهدا نمود و به آنها اجازه داد که در ساحل غرب اردون تجارت کنند· پس از جنگ ژوٸن ۱۹۶۷ واقعيتهاى سياسى جديدى رخ داد که منافعشان را مورد تهديد قرار ميداد·  

اگر اسراييل از مناطق اشغال شده کشورى ميانگير٬ در نظر گرفته شده براى حفظ جبهه شرقى٬ ميساخت اين امکان وجود داشت که وفادارى آنان به عمان٬ اسراييل را بدون مشارکت فعال و اجازه آنان به عملى نمودن طرحى ناگزير مينمود که از مدتها پيش در مورد آن تصميم گرفته بود · 

آنها بمنظور ممانعت از اين اقدام از طريق حمايتهاى گاه و بيگاه از عمان و «سه نه»*٬ در حاليکه با سروران جديد خود در تل آويو لاس ميزدند٬ در جهت انجام مانورى غير ممکن تلاش نمودند و بر اين باور بودند که مواضع خود را٬ بدون آنچه در آينده رخ ميداد٬ تقويت ميکردند·»

 

* قطعنامه خارطوم متعلق به ۱ سپتامبر ۱۹۶۷ بدنبال جنگ شش روزه در نشست ۱۹۶۷ اتحاديه عرب صادر شد· اين نشست با حضور ۸ کشور عربى  از ۲۹ اوت تا ۱ سپتامبر بطول انجاميد· اين قطعنامه بدليل داشتن سه پارگراف: «هيچ صلحى با اسراييل٬ نه به صلح با اسراييل و نه به برسميت شناختن اسراييل» به «سه نه» معروف شده است·   

 

استفان بکمان

فلسطين و امپرياليسم آمريکا

مترجم: پيام پرتوى

http://www.marxistarkiv.se/skribenter/s-beckman/s_beckman-palestina_och_usa-imperialismen.pdf

فرااردون٬ ۱۹۶۹

- سون يات سن گفته است: اگر تو خودت و دشمن خودت را ميشناسى امکان کسب پيروزى صد در صد است٬ اگر خودت را ميشناسى و دشمنت را نميشناسى پنجاه درصد و هنگاميکه نه خودت و نه دشمنت را ميشناسى هيچ امکانى وجود ندارد·

آن مرد در چادر کتاب باز شده اى را بر روى زانوى خود دارد·

- در کتاب در مورد شيوه خريد هواپيما توسط اسرايىليها٬ ۱۹۴۸-۴۹ ٬ و شيوه انجام اون وقتيکه از تلاش سوريها براى خريد هواپيما و مهمات جلوگيرى شد صحبت شده· 

اگر چه ما از قبل يکديگر را ميشناسيم و با يکديگر رفيقانه رفتار ميکنيم اما او پس از هر جمله اى بدگمان به من نگاه ميکند و داٸما مظنون است به اينکه به او با چشمان تحقير آميز اروپايى نگاه ميکنم· من با فداييان فلسطينى برخورد کرده ام که از صحبت کردن با من به زبان انگليسى٬ اگر چه به آن تسط دارند٬ امتناع ورزيده اند· البته آنها٬ پس از چند روز هنگاميکه ما از طريق فرد ديگرى گفتگو کرديم٬ آمادگى خود را ابراز نمودند·    

در گذشته٬ پيش از جنگ ۱۹۶۷ ٬ چنين اتفاقاتى رخ نميداد· درآنزمان فلسطينها قلب خود را باز و غم٬ نفرت و دلتنگى خود را آشکار مينمودند· در آن لحظه موضوع در مورد خانه اى کوچک در نزديکى Akka  يا يافا بود٬ در مورد درختان پرتقال٬ باغهاى سبزيکارى٬ در مورد آن قطعه زمين کوچک بود·  

تفاوتى نميکند که آن يک کارگر ساختمانى فلسطينى در کويت بود يا يک مهاجر بيکار در پناهگاه در اريحا· آنها ميتوانستند در آنجا در مقابل کسى نشسته و گريه کنند-هويت٬ اعتماد به نفس وجود نداشت٬ و نه حتى مبارزه بخاطر هويت و اعتماد به نفس·  

در آنزمان در اردوگاه پناهنده گان بجز آن دلتنگى پايان ناپذير منفعل نوع ديگرى از زندگى وجود نداشت – استبداد رژيم اردون مانع از هر نوع همکارى سازمان يافته٬ صحبت و اطلاعات سياسى ميشد· من اردوگاه اريحا را از بازديدى٬ ۱۹۶۳ ٬ يادم مياد٬ يک خانه غبار گرفته و بهم ريخته از گل خاکسترى/سفيد که فقط بچه ها توش زندگى ميکردن·

در برابر گريه هاى بزرگسالان بيش از ابراز تاسف انجام کار بيشترى ممکن نبود· بعدها فهميدم که فلسطينيها در خلال آن ۱۹ سال اول تا چه حد مبارزه کرده بودند٬ چگونه تظاهرات آنان هر گونه پيشنهادى را براى راه حلهاى «انساندوستانه» وضعيتشان متوقف و چگونه مانع از پيوستن ملک حسين به دکترين آيزنهاور و غيرو شده بودند٬ اما براى اينکه قادر به درک آن وعلل وضعيت آنان بشوم لازم بود که آنان خود را براى يک مبارزه سازنده سازماندهى مينمودند·

آنهايى که ويژگى ملت گرايى جنبش آزاديبخش فلسطين را مورد انتقاد قرار ميدهند مسٸله را بدرستى درک ننموده اند· آنها نميفهمند که يک ملت تا چه ميزان ميتواند توسط ظلم و ستم در هم شکسته شود٬ و اينکه توسعه بايد بصورتى گام به گام رخ بدهد· يک ملت – ه بدون هويت نه قادر به نجات خود است و نه ديگران· 

- ما پيش از ۱۹۶۷ در اردوگاههاى پناهندگان مٽل برده زندگى ميکرديم·

در اردوگاه Bakaa٬ نه چندان دور از عمان٬ از يک چادر بعنوان کافه و محلى براى بحٽ و گفتگو استفاده ميشود· ۴۰-۵۰ نفر گرد ميز و بر روى زمين گلى نشسته اند٬ و با صدايى بلند با يکديگر گفتگو ميکنند·  

- آژانس امداد رسانى سازمان ملل متحد قرص ويتامين امپرياليسمه·

آنها در اين مورد که چرا راننده گان تانکهاى اسراييلى به صندليهاى خود زنجير شده اند بحٽ ميکنند· در جنگ کرامه٬ ۲۱ مارس ۱۹۶۸ ٬ هنگاميکه اسراييليها براى اولين بار با مقاومت واقعى برخورد نمودند٬ از جمله تانکها از کار انداخته شدند٬ و در آنها راننده گان زنجير شده نشسته بودند· تنها توضيحى که به نظر همه کمى منطقى به نظر ميايد اينست که يک راننده تانک اجازه ندارد که بترسد و براى رها نمودن وسيله نقليه خود تلاش کند· 

- اما روحيه جنگى اونا که در موردش خيلى صحبت ميکنن؟!

پس از جنگ کرامه بود که جنبش آزاديبخش فلسطين بصورتى جدى شتاب گرفت· پيش از آن اغلب فداييان دانشجو بودند٬ پس از کرامه کارگران آمدند· از اردوگاه٬ از کويت٬ عربستان سعودى٬ الجزاير و مراکش٬ از اروپا و آمريکا· در حال حاضر فداييان در الجزاير٬ کوبا و چين آموزش داده ميشوند·

- الجزايريها از جمله در مورد شيوه مبارزه در شهرها آموزش ميدن· کرامه هويت داد·

در جريان مباحٽات Mouna به من کمک ميکند·

- سوريه بدليل توافقنامه محرمانه اى که با اسراييل٬ عربستان سعودى و آمريکا در مورد خطوط نفتى جولان داره٬ به فداييان اجازه نميده که اونجا کار کنن·

- لبنان هم همينطور·

- براى ضربه زدن به آن خيلى زوده٬ بايد اول اونو بسازيم·

- سلاح داريد؟

- تو همه چادرها سلاح وجود داره٬ و در هر خانواده اى کسى وجود داره که فدايى باشه·

جيپها با فداييان از تمام موانع ايجاد شده توسط ارتش اردون و پليس٬ بدون اينکه از سرعت خود ذره اى بکاهند٬ عبور ميکنند·

جرج و من بر روى قله يک کوه ٬ در ميان بوته هاى خار٬ خشخاش و تعدادى درخت کاج چترى و کاج اسکاتلندى نشسته ايم· در همين نزديکى يک اردوگاه جوانان پ ال اف پ قرار دارد·    

- من پنج تا ترانه نوشتم که پسرها ميخونن – براى اينکه به اونا ياد بدم٬ اونا اينطورى بهتر ياد ميگيرن - يکى در مورد صهيونيسم٬ دومى سوسياليسم٬ سومى ما چگونه ميخواهيم کشور خودمان را از آب تا آب دوباره فتح کنيم٬ به عبارت ديگر٬ از اردون تا درياى مديترانه٬ و چهارمى در مورد جبهه ما جبهه فقراست٬ و پنجمى در مورد ۴ نوامبر ۱۹۶۸ ٬ وقتيکه ملک حسين براى خلاص شدن از دست چريکها تلاش کرد: من هميشه به ياد اونايى هستم که بدست ملک حسين کشته شدن·

او در چادر از هرتسل٬ مناخيم بگين٬ نسخه سارتراز Les Temps Modernes با ديدگاههاى عربى و اسراييلى در مورد مسٸله فلسطين٬ کتابهايى دارد·

- من هميشه ميخوام بدونم که صهيونيستها چطورى فکر ميکنن – ما بايد با دشمن خودمودن آشنا باشيم·

من تکرار اين را به اشکال مختلف بارها از فداييان مختلف شنيدم· جرج بر خلاف مروان که از سون يات سن نقل قول مياورد به آن نقطه اى دست يافته است که بتواند از اروپايى يا سفيد بودن من چشم پوشى کند· او در چادر کتابهايى را با عناوين مختلف به عربى ترجمه ميکند·

«سه منبع مارکسيسم» از لنين٬ «خانواده٬ مالکيت خصوصى و منشاء دولت» از انگلس٬ «مطالعه اى مختصر در ماترياليسم ديالکتيک از Vodostenik Jachov٬ «تجربيات سوسياليستى» از سارتر٬ Deutscher٬ دوبره و ديگران٬ «مبارزه طبقاتى در فرانسه» و «مسٸله يهودى» از مارکس٬ «در مورد انقلاب» از انتشارات الفتح٬ آٽار ماٸو در سه بخش٬ «تاريخ کشورهاى سرمايه دارى»٬ يک بخش از کتاب «سرمايه» از مارکس٬ «مبارزه رهايى بخش عربى» از مارکسيست لنينيست فلسطينى ناجى الوش٬ به تازگى اخراج شده از لبنان بخاطر حمايت از فعاليت فداييان·

در بيرون گروهى از جوانان در حال تمرين تيراندازى هستند و برخى ماکسيم گورکى را مطالعه ميکنند· در پايين دره اردوگاهى وجود دارد٬ اقوام آنها در آنجا٬ در چادر و يا در جعبه هاى کوچک از پشم شيشه زندگى ميکنند·

ابو ريد:

- در دوران انقلاب عربى همه طبقات همراه با هم در مبارزه شرکت کردن اما رهبران خرده سرمايه دار بودن و پس از آزادى قادر به ادامه انقلاب نبودن· مردم فلسطين بايد به همين دليل به روش ديگه اى شروع کنن· فتح ميگه که دشمن٬ امپرياليسم جهانى و صهيونيسمه· ما فکر ميکنيم که رژيمهاى عربى مرتجع هم – با تفاوتفهاى ظريفى براى سوريه٬ عراق٬ الجزاير و مصر – که پلى رو براى امپرياليسم و صهيونيسم تشکيل ميدن دشمن بحساب ميان· اونا بدنبال يک راه حل صلح آميز٬ و بهمين دليل مخالف مبارزه فلسطينيها٬ هستن·  

عضو پ اف ال پ است٬ به اردوگاهها و روستاها مسافرت و درباره مارکسيسم لنينيسم سخنرانى و آنرا تدريس ميکند٬ هم براى اوردونيها و هم براى فسلطينيها· من يک شب در اردوگاه به او برخورد کردم· او در آنزمان راهى انجام يک سخنرانى بود· 

ابو ريد در تاريکى همراه با هشتاد پناهنده از اردوگاه از بلنديها بالا ميرفت٬ يک راه پيمايى تقريبا نيم ساعته· در دره اى کم عمق چادرى بزرگ برپا شده بود که ما به داخل آن رفتيم و در اطراف چراغهاى نفتى نشستيم· 

عربى ضعيف من به هر حال براى بدست آوردن تصورى از آنچه او در مورد آن صحبت ميکرد و اسنادى که اراٸه ميداد کفايت مينمود· آن تجزيه و تحليلى بود از تاريخ فلسطين از ۱۹۱۷ تا وضعيت موجود و پراکندگى در ميان جبهه مردمى· او براى مدت زمان زيادى در مورد خيانت طبقه اشراف فلسطينى – حسينى٬  Nashashibi و Nusseibe- صحبت کرد و پس از آن گفت:

- خانواده هاى بزرگ با کشور کارى ندارن٬ اونا فقط عاشق اموال خودشون هستن·

حاضران در چادر با دقت گوش ميکردند و سوالاتى را مطرح مينمودند·

- تو جهان عرب کسى چيزى در مورد مناقشه فلسطين نميدونه· استالين ۱۹۴۷ تصور ميکرد که اسراييل در تاريکى عربى به نورى مبدل ميشه· مونتسکيو در «روح قوانين» اين استدلال را براى امپرياليسم اراٸه داد: مرد سفيد بايد تمدن را به کشورهاى ديگه گسترش بده·  

- مردم در حال حاضر در راه هستند·

شبى ايست مهتابى· من در خانه اى نيمه بمباران شده در روستايى پايين رود اردون ايستاده ام و در آنجا با گروهى فدايى از PLF هستم·

از شمال نور از طرف طبريه٬ و درمقابل از کيبوتزها و جاده ها٬ سو سو ميزند· اسراييليها راکتهاى نورى را بر روى رودخانه پرتاب ميکنند و توپخانه ها در اطراف ميغرند· کسى ميگويد که کيبوتزها در آنسو با حلقه هايى از سربازان٬ ميدانهاى مين و تانکها احاطه شده اند· در کوه –ه پشت سر ما توپخانه اردونى٬ و کمى دورتر عراقى وجود دارند·

گروه شب قبل از روى رودخانه عبور و به ايستگاههاى اسراييلى حمله و در آنجا يکى از فداييان کشته شده بود·

يکى از آنها توضيح ميدهد که چگونه بايد از زير بمبهاى آتشزا فرار کرد·

 

ما در روستاى رها شده قدم ميزنيم· در-ه مدرسه روستا باز و مسجد ويران شده است٬ خيابان پر از سوراخهاى بزرگ است و در همه جا خانه ها با ديوارهاى فروريخته ديده ميشوند٬ سوراخهاى کوچک بر روى ديوارها و حصارها نشان از استفاده اسراييليها از بمبهاى خوشه اى دارند·   

ساحل شرقى اردون با بمبهاى خوشه اى تماما بمباران شده است – Shuneh٬ Adasia٬ Meshara- و جمعيت باقى مانده در حال حاضر در اردوگاه زندگى ميکنند· تفاوتى نميکند که فلسطينى هستى يا اردونى· من بياد مياورم که در نقشه تفريحى اسراييل که بر روى در مستراحم در استکهلم قرار دارد کليه مناطق نزديک به رودخانه اردون پاک شده اند· Shuneh بهر حال تقريبا بزرگ بود و توسط اشرافزادگان در عمان بعنوان «تفريحگاه زمستانى» هنگاميکه هوا در کوه سرد بود٬ استفاده ميشد·   

ما در خانه اى نسبتا سالم چاى مينوشيم· فداييان الصاعقه٬ الفتح و پ ال اف در آنجا هستند·

- اينکه رهبران چطورى فکر ميکنن براى ما اهميتى نداره٬ ما هدف خودمونو ميشناسيم· اونا  ميتونن خودشونو با سياستهاشون سرگرم کنن٬ اما اين فداييان هستن که ميخوان فلسطين را ايجاد کنن·

مردى کهنسال از ما با چاى پذيرايى و يکى از آن سه نفريست که همچنان در روستا زندگى ميکند· در نور مهتاب کوه از ميان پنجره شکسته مانند سايه ها به نظر ميايند· 

- هدف ما برگشتن به خونه بخصوصى نيست بلکه هدفمون برگشتن به کشور خودمونه·

- يهوديايى که دوست دارن ميتونن تو فلسطين با ما زندگى کنن·

يکى از آنها ۱۹۴۶ در غزه متولد٬ ۱۹۶۲ فارغ التحصيل و ۱۹۶۷ مهندسى کشاورزى را در مصر به اتمام رسانده است· نفر بعد متولد ۱۹۴۸ در سفاد٬ در اردوگاهى در سوريه مدرسه ابتدايى را تمام کرد٬ براى دومين بار در سال ۱۹۶۷ به پناهنده مبدل شد٬ پس از جنگ به الفتح ملحق و قاچاق سلاح را٬ تسليحات باقى مانده ى ارتش سوريه٬ از فلات جولان آغاز نمود· ديگرى ۱۹۴۶ متولد در رامله٬ تحصيلات خود را ۱۹۶۵ در غزه به پايان رسانده و علوم انسانى را در دانشگاه اسکندريه مطالعه کرده است·

- محمد (پيغمبر-مترجم) گفته٬ کسى که به امور خيريه کمک ميده بهتر از کسى که که از اونجا ميگيره·

سگها در خانه هاى خالى زوزه ميکشند٬ اسراييليها در چند کيلومترى جنوب ما راکتهاى نورى پرتاب ميکنند·

لطفى٬ از جبهه دمکراتيک

- دولت اردون خرده سرمايه داريه· اون بيشتر از هر چيز خودشو روى حفظ اموال ٬ خانه و کارخانجات متمرکز کرده و در نتيجه سياستى به نفع اسراييل را دنبال ميکنه·

محمود٬ الفتح:

- هر چى مبارزه طولانيتر ميشه٬ تضادها بيشتر آشکار ميشن· در الجزاير مبارزه آزاديبخش با مذاکرات تموم شد و نه با يک پيروزى براى اون٬ بهمين دليل انقلاب ناتموم موند·

عمر٬ جبهه دمکراتيک:

- ما فکر ميکنيم که سيستم تهاجمى فعلى با مينها و حمله به جيپها نتيجه اى نميدن· بايد دست به اقدامات گسترده ترى بزنيم٬ عمدتا از پايگاههاى داخل اسراييل· ما بايد پايگاههاى متحرک داشته باشيم·

عبدالله٬ جبهه مردمى:

- بين اهداف اقتصادى و نظامى نميشه تفاوتى قاٸل شد· يک اقتصاد قوى يه ارتش قوى اراٸه ميده·

سامى٬ الفتح

- اگر زمانى اتحاديه عرب از پرداخت به سازمان آزاديبخش فلسطين امتناع کنه ما ميتونيم همون کارى را بکنيم که تا بحال انجام داديم- پولو از افراد خصوصى و رسما از کشورهاى عربى مخلتف بگيريم·

هواداران جنبش آزاديبخش فلسطين در همه جا خانه به خانه ميرن و کمک مالى دريافت ميکنن – و رسيد ميدن·

- از طرف الفتح و ساير سازمانها معمولا هر پنجشنبه پيش من مياين·  

توفيق٬ جبهه آزادى:

- علت تشکيل گروههاى مختلف تصادفى نيست٬ اين نه به افراد مختلف بلکه به تفاوتهاى ايدٸولوژيکى٬ از اينکه افراد فدايى چگونه قلمداد ميشن تا تمام تصوير استراتژيکى – ارتباط بين فداييان از داخل٬ ارتباط بين فداييان و سازمان سياسى و غيرو و غيرو٬ مربوط ميشه· يک هدف مشترک وجود داره٬ اون هدف براى يک سازمان تنها کفايت نميکنه٬ اما براى يک جبهه جايى که در مورد حداقل پول به توافق رسيده شده کفايت ميکنه·    

 

با جيپ بطرف پايين٬ تا نقطه اى نزديک به خط آتش بس در جنوب فرااردون در حرکت هستيم· ابتدا با گروهى از رٸوسا برخورد ميکنيم که از صحبت کردن به زبان انگليسى سرباز ميزنند· بر روى صندلى عقب ماشين مواد منفجره پلاستيکى و نارنجکهاى سبز٬ که مانند مخروط بزرگ بنظر ميايند٬ قرار دارد·

کسى از من پرسيد که در سوٸد به اينکه ضد يهودى هستم متهم نشده ام·

ما در راه از کنار چند ويلاى بزرگ که توسط باغها محصور شده اند عبور ميکنيم و توفيق ميگويد: 

- اونا مالياتهاى ما را ميگيرن و صرف خودشون ميکنن· پادشاه در سوٸيس و بيروت پول داره٬ و در بيروت هم خونه داره·

پايگاه در کنار يک وادى* قرار دارد· هوا گرم است و مرطوب٬ چند صد متر زير سطح دريا· جيپها و کاميونها٬ در حال حرکت بسوى اسراييل٬ قابل رويت هستند· 

* وادى٬ رودخانه اى که فقط در فصل بهار چند هفته اى آب دارد- مترجم·

 

- اگر اسراييل فرااردون را به تصرف خودش درمياورد عربستان سعودى و لبنان با اسراييل متحد ميشدند – بد  نبود اگر اين وضعيت پيش ميومد·

- بودجه سفارت آمريکا در عمان- براى اينکه مردم را براى تخريب چريکها بخره- با بودجه دولت اردون برابره·

آنها از تسليحات مختلف استفاده ميکنند· سلاحهاى دستى يشان از نوع کلاشينکف است٬ کارل گوستاو و «ماٸو»٬ زره پوشها انگليسى و روسى٬ و مسلسلها بلژيکى هستند· هشت نفر از ميان گروه پس از عمليات اخير که شامل انتقال سلاح و مواد منفجره به يکى پايگاهها در منطقه تحت اشغال شده ميشد کشته شده بودند·

- اينجا تعداد زيادى سايگون وجود داره اما حتى يک هانوى هم وجود نداره·

نشريات جهانى سرمايه دارى تلاش خود را بر روى متهم نمودن فلسطينيان به اينکه جاسوسان و مزد بگير رژيمهاى عربى هستند متمرکز نموده اند٬ اين روزنامه ها بصورت خستگى ناپذيرى تکرار ميکنند که «خرابکاران» از رژيمهاى عربى حمايت اقتصادى٬ بويژه نام کشورهاى صاحب نفت ذکر ميشود٬ دريافت ميکنند·   

اما تا اطلاع ٽانوى هيچ هانويى در آسياى غربى وجود ندارد٬ فقط رژيمهايى که آنان را عليرغم ميلشان ناگزير به قبول موجوديت جنبش آزاديبخش مينمايند٬ و اينکه خود را با مردم خودشان متحد نشان دهند و با ديگر رژيمهاى عربى اداى احترام خود را به جنبشى تسليم نمايند که روزى به تهديدى بر عليه کمک دهنده گان مبدل خواهد شد· 

ملک حسين يکى از عموهاى خود را بعنوان فرمانده کل منصوب نموده است٬ اما چريکها پيوند خود را با افسران تحتانى تر و معمولى در ارتش اردون مستحکمتر مينمايند·

- از طريق ترور پادشاه اردون ميشه اسراييل را به حمله تحريک کرد·

چريکها خود را در کوهها و تپه ها٬ از نظرها پنهان ميدارند و تونلها را حفر ميکنند·  

۱- ۲۱ ساله· سرباز سابق در ارتش اردون٬ فدايى از ۱۵ ماه پيش·

۲- ۲۰ ساله٬ سرباز سابق در ارتش اردون٬ فدايى از يکسال پيش·

۳- ۲۷ ساله٬ کارگر کشاورز٬ فدايى از ۱۹۵۶·

۴- ۲۵ ساله٬ دانش آموز فارغ التحصيل٬ دفتردار سابق٬ فدايى از يکسال پيش·

۵- ۱۹ ساله٬ دانش آموز فارغ التحصيل٬ فدايى از يکسال پيش·

۶- ۲۴ ساله٬ سابقا راننده٬ فدايى از ۸ ماه پيش·

۷- ۲۰ ساله٬ راننده٬ فدايى از چهار ماه پيش·

۸- ۱۸ ساله٬ تحصيلات ناتمام دبيرستانى٬ فدايى از يکسال پيش·

۸- ۲۰ ساله٬ برق کار سابق٬ فدايى از يکسال پيش·

۹- ۲۴ ساله٬ کارگر کشاورز سابق٬ فدايى از شش ماه پيش·

۱۰- ۲۱ ساله٬ دانش آموز فارغ التحصيل٬ فدايى از ژوٸن ۱۹۶۷·

ضميمه ۱

ادبيات

 جرج آنتونيوس٬ بيدارى عرب٬ نيويورک ۱۹۶۵

اورى آونرى٬ اسراييل بدون صهيونيستها٬ نيويورک ۱۹۶۸

اورى آونرى٬ مجموعه مقالات در Der Spiegel شماره ۶-۱۲ ۱۹۶۹

Neville Barbour٬ Nisi Dominus٬ بررسى کشمکش فلسطين٬ لندن ۱۹۴۶

Michael Bar-Zohar٬ « Histoire Secrète de la Guerre d’Israel» پاريس ۱۹۶۸

Michael Bar-Zohar٬ Le Prophète Armé٬ پاريس ۱۹۶۶

Georges G. Corm٬ Les Finances d’Israel٬ بيروت ۱۹۶۸

ايزاک دويچر٬ يهودى غير يهودى٬ موضوع بحٽ ۱۹۶۹ [مقاله در مورد اسراييل در بايگانى

مارکسيسم: دهمين روز تولد اسراييل·]

دانيل يوربرى٬ لغتنامه جغرافيايى٬ Örebro ۱۸۱۳

J. G. Mac Donald٬ ماموريت من در اسراييل٬ لندن ۱۹۵۱

چالرز داگلاس- هوم٬ اعراب و اسراييل٬ لندن ۱۹۵۸ رابرت انگلر٬ سياستهاى نفت٬ شيکاگو ۱۹۶۷

حقايق درباره اسراييل٬ بيت المقدس ۱۹۶۹

تٸودور هرتسل٬ دولت يهودى٬ لندن ۱۹۶۷

Sabri Jiryis٬ ارعراب در اسراييل٬ بيروت ۱۹۶۸

Saul Friedländer٬ Reflexions sur l’avenir d’Israel٬ پاريس ۱۹۶۹ سامى هداوى٬ برداشت تلخ٬ نيويورک ۱۹۶۷

Joachim Joesten ٬ Öl regiert die Welt٬ دوسلدورف ۱۹۵۸

Leila S. Kadi٬ بررسى روابط آمريکايى- اسراييلى٬ بيروت ۱۹۶۹

جرج ايى· کيرک٬ تاريخچه اى مختصر از خاورميانه٬ لندن ۱۹۴۶ Bo Kuritzén و غيرو٬ درباره امپرياليسم ايالات متحده آمريکا٬ فيلسفوفهاى جوان٬ موضوع بحٽ ۱۹۶۹

آبراهام لٸون٬ La conception matérialiste de la question Juive٬ پاريس ۱۹۶۸

[به فارسى مارکسيسم و مسٸله يهودى]

A. Lilienthal٬ اسراييل چه بهايى دارد؟ شيکاگو ۱۹۵۳

جان ليندبرگ٬ بازى عربستان٬ طبيعت و فرهنگ ۱۹۵۶

B. Litvinoff٬ بن گوريون اسراييل٬ لندن ۱۹۵۴

اس· اچ· لونگ ريگ٬ نفت در خاورميانه٬ لندن ۱۹۶۸

اشرف لطفى٬ نفت اوپک٬ بيروت ۱۹۶۸

جان مارلو٬ ناسيوناليسم عرب و امپرياليسم انگليس٬ لندن ۱۹۶۱

Moshe Menuhin٬ انحطاط يهوديت در زمان ما٬ نيويورک ۱۹۶۵

خاورميانه و شمال آفريقا٬ انتشارات اروپا لندن ۱۹۶۶

آرتور مورس٬ هنگاميکه شش ميليون جان دادند٬ نيويورک ۱۹۶۵

چشم انداز جديد٬ تل آويو٬ شماره ۲ ٬ ۶ ٬ ۷ و ۹ ٬ ۱۹۶۶ ٬ شماره ۷ ٬ ۱۹۶۸ و شماره ۲ و ۴ ٬ ۱۹۶۹

بهمن نيرومند٬ شاه ايران٬ موضوع ۱۹۶۸

هاروى اوکانر٬ امپراطورى نفت٬ نيويورک ۱۹۵۵

پيتر رود٬ جنگ و بحران در خاورميانه٬ کپنهاک ۱۹۶۷

ماکسيم رودينسون٬ اسراييل و اعراب٬ پنگوٸن ۱۹۶۸

توماس روردام٬ قدرتهاى مالى و سياستهاى بزرگ٬ Rabén & Sjögren ۱۹۶۴

جى· پى· سارتر٬ Les Temps Modernes٬ شماره ۲۵۳ سال ۱۹۶۷ پاريس

Patrick Seale٬ مبارزه براى سوريه٬ لندن ۱۹۶۵

سياحت اسراييل٬ بيت المقدس ۱۹۶۹

منابع مطالعاتى بيشتر:

طارق على٬ انقلابيون جديد٬ سرمايه «مبارزه در خاورميانه» از تونى کليف٬ Aldus ۱۹۶۹ [در

بايگانى مارکسيسم: تونى کليف: مبارزه در خاورميانه]

Caleb J. Anderson٬ جهان غيرامن ما٬ موضوع ۱۹۶۵

استفان بکمان٬ فلسطين و اسراييل٬ موضوع ۱۹۶۹ [در بايگانى مارکسيسم: استفان بکمان: فلسطين و اسراييل- تجزيه و تحليلى از نگاه چپ]

واننا بکمان٬ خاطرات يک بحران٬ Aldus ۱۹۶۷

لوراند گاسپار٬ تاريخ فلسطين٬ Pan ۱۹۶۹

کارل مارکس٬ در مورد مسٸله يهودى٬ در رهايى بشريت٬ Aldus ۱۹۶۵ [در بايگانى مارکسيسم:

مارکس در مورد مسٸله يهودى]

Caleb J. Anderson٬ توانايى سياست اسراييل٬ روزنامه افتون بلادت ۲۷ اوت ۱۹۶۹

استفان بکمان٬ ۲۳ سول در مورد يهودى ستيزى و غيرو· Tidsignal ۱۶ ٬ ۱۹۶۹

استفان بکمان٬ DN- يک روزنامه سوٸدى- و گفتگودر مورد چپ٬ تفسير ۸ ٬ ۱۹۶۸

ايزاک دويچر و غيرو٬ پرونده اسراييل عبارت و تصوير ۷ ٬ ۱۹۶۷

پر گارتون٬ مجموعه مقالات در آفتون بلادت ۱۴ و ۱۸ فوريه ۱۹۶۹

پر گارتون٬ اتخاذ موضع در مناقشه فلسطين٬ DN ۵ دسامبر ۱۹۶۷

Jan Guillou٬ جنگ قدرت در اسراييل٬ و جنبش آزاديبخش فسلطين٬ Tidsignal ۳۳ و ۳۴ ٬ ۱۹۶۹

ليف رولاند يونسون٬ اسراييل٬ فلسطين و امپرياليسم٬ انجمن مارکسيسم ۵ ٬ ۱۹۶۸

Bo Kuritzén٬ مجموعه مقالات در آفتون بلادت ۲۰ ژوٸيه٬ ۱۲ و ۱۳ اوت ۱۹۶۸

Bo Kuritzén٬ نامه به يک اسراييل شايسته٬ Tidsignal ۳۸ ٬ ۱۹۶۸

يان ميردال و غيرو٬ Clartés Palestinanummer٬ ۴ ٬ ۱۹۶۷

يوران پالم٬ اين يهودى ستيزى٬ DN ۷ اوت ۱۹۶۹

يوران پالم٬ چگونگى مبارزه با يهودى ستيزى؟ DN ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۹

يوران روسنبرگ٬ اسراييل پس از «دور سوم»٬ Clarté در ۱۹۶۹

يوران روسنبرگ٬ آموس کنان٬ Matzpen٬ تفسير ۵ ٬ ۱۹۶۹

ويکتور وينده٬ اسرايىل از داخل٬ آفتون بلادت ۱۵ آوريل ۱۹۶۹

ويکتور وينده٬ عدالت براى فسلطينيها٬ آفتون بلادت ۲۳ سپتامبر ۱۹۶۹

زمان طوفان ۱٬ سپتامبر ۱۹۶۹٬ ٬ سنت طولانى از مبارزه آزاديبخش در فلسطين٬ و امپرياليسم در

آسياى غربى

خبرنامه ويتنام ۳ ٬ ۱۹۶۹ ٬ نفت در آسياى غربى

 

ضميمه ۲

اطلاعات وارد شده در ارتباط با غلط گيرى چاپى اين کتاب٬ در پايان سپتامبر ۱۹۶۹·

۱- سازمان کشورهاى صادره کننده نفت (اوپک) ارقام زير را براى توليد نفت در کشورهاى عضو در خلال ۱۹۶۶ ٬ ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ منتشر نموده است· ارقام ۱۰۰۰ بشکه در روز را نشان ميدهد

Free Palestine, 48 Falcon Road, London SW Lutte Palestinienne, C. Krouch, 23801 Paris R. P

 

 

۱۹۶۶

۱۹۶۷

۱۹۶۸

ابوظبى

۳۶۰٬۶

۳۸۲٬۱

۴۹۶٬۶

اندونزى

۴۶۴٬۶

۵۰۵٬۴

۶۰۰٬۷

ايران

۲۱۳۱٬۸

۲۶۰۳٬۲

۲۸۳۹٬۸

کويت

۲۴۸۴٬۱

۲۴۹۹٬۸

۲۶۱۳٬۵

ليبى

۱۵۰۱٬۱

۱۷۴۰٬۵

۲۵۹۰٬۹

قطر

۲۹۱٬۳

۳۲۳٬۶

۳۳۹٬۴

عربستان سعودى

۲۶۰۹٬۹

۲۸۰۶٬۲

۳۰۴۴٬۲

ونزوٸلا

۳۳۷۱٬۱

۳۵۴۲٬۱

۳۶۰۴٬۱

مجموع

۱۴۵۹۹٬۷

۱۵۶۳۱٬۱

۱۷۶۳۰٬۳

 

۲- در ۲۸ اوت – ۳ سپتامبر ۱۹۶۹ Le Monde Hebdomadaire اعلام نمود که پايگاه Wheelus در ليبى در زمان کودتاى دولتى ٬ ۱ سپتامبر ۶۹ ٬ شامل ۶۰۰۰ نفر ميشد و اينکه اسکادران هوايى از فانتومهاى اف ۴ تشکيل شده بود·

۳- بيت المقدس پست هفتگى در ۲۵ اوت ۱۹۶۹ گزارشى را از نيويورک تايمز نقل قول نمود که بر اساس آن اسراييل به کردستان عراق تسليحات ارسال مينمايد – اين گزارش بدون تفسير اراٸه شده بود·

۴- در کتاب طارق على «انقلابيون جديد» (Aldus ۱۹۶۹) از تونى کليف فصلى به نام «مبارزه در خاورميانه» وجود دارد· تونى کليف در دهه ۳۰ در فلسطين ساکن بود· يک نقل قول:

«کليه اعضاى جنبش اتحاديه اى صهيونيستى – هستدروت ٬ بايد دو هزينه اجبارى ويژه را بپردازند:)- «براى کار يهودى» - مبلغى که صرف سازماندهى نگهبانان اعتصاب ميشد و غيره· بر عليه استخدام کارگران عربى٬ و ۲)- «براى کالاهاى يهودى» - که پولها براى تحريم توليدات عربى بکار گرفته ميشد· هيچيک از احزاب صهيونيستى٬ حتى «چپ ترين» آنها در hashomer hatzair٬ در حال حاضر ماپام- به تحريم کارگران عرب در کارخانجات٬ يهودى٬ در اماکن ساخت و ساز و باغهاى ميوه يهوديان اعتراضى نکردند· 

هيچکس از پرداخت دو هزينه به هستدروت سرباز نزد· در تمام جنبش کيبوتز يک عرب هم وجود نداشت (با اينحال پس از تاسيس اسراييل وضعيت در اين مورد دستخوش يک تغيير راديکال شده است: در حال حاضر يک عضو عرب درکيبوتز En-Dor وجود دارد!)· حتى به يک کودک عرب اجازه ورود به کيبوتز يا مهد کودک داده نشد·»

۵- شوراى ملى فلسطين در اولين هفته سپتامبر ۱۹۶۹ کنگره هفتم خود را در قاهره برگزار نمود·

در آن براى سازمان آزاديبخش فلسطين٬ PLO٬ کميته اجرايى انتخاب شد٬ و مهمترين خبر انتخاب نماينده جبهه دمکراتيک (DPFLP) بود· مدير اجرايى در نتيجه شامل چهار نماينده براى الفتح٬ دو نماينده براى الصاعقه٬ يک نماينده براى جبهه دمکراتيک و پنج نماينده براى به اصطلاح مستقلها شد·

يک خبر مهم نيز اين بود که عبدل مجيد شومان٬ مالک بانک عرب٬ کميته اجرايى را ترک کرده است· 

در بيانيه پايانى شوراى ملى از جمله گفته ميشود که «فلسطينيها مصم هستند که انقلاب خود را تا پيروزى و تاسيس يک دولت فلسطينى دمکراتيک٬ بدون تبعيضات مذهبى يا نژادپرستانه٬ ادامه بدهند·»

در ادامه بر روى «استقلال کليه فعاليتهاى فلسطينى و مخالفت با هر گونه تلاش براى گذاردن تاٽير يا تسلط بر اين فعاليتها» تاکيد شد٬ و گفته شد که کسى در نظر نداشت که در اقدامات داخلى کارگران «تا زمانيکه مانعى بر سر راه توسعه انقلاب ايجاد نکرده اند» مداخله نمايد·  

۶- اقدامات قابل توجه فلسطينيها از پايان اوت تا پايان سپتامبر ۱۹۶۹:

تظاهرات توده اى عظيم و اعتصابات در بيت المقدس پس از حمله به مسجد ال القصى ۲۱ اوت·

حمله به ايستگاه پليس در Suwaymah در اردون ۲۳ اوت·

حمله به شرکت حمل و نقل زيمس اسراييل٬ دفتر لندن ۲۵ اوت·

حمله راکتى به غرب بيت المقدس از مناطق تحت کنترل اسراييل ۲۶ اوت

ربودن يک هواپيماى متعلق به خطوط هوايى ترانس آمريکا به سوريه ۲۹ اوت·

بمبگذارى در يک پارک ماشين در حيفا ۳۱ اوت· 

حمله اى با شرکت سيزده گروه فدايى به مواضع اسراييلى در جولان ۳۱ اوت

حمله چندين گروه فدايى به مواضع اسراييل از جمله در Kefar Rupin٬ Ma’oz Haiyi در بيت يوسف در دره اردون ۳۱ اوت – ۱ سپتامبر

حمله راکتى به شهر اسراييلى Qiriat Shemom٬ ۲ سپتامبر·  

حمله چندين گروه فدايى به مواضع اسراييلى و شهرکهاى واقع در جنوب درياچه طبريه ۳-۴ سپتامبر·

بمبگذارى در سفارتخانه هاى اسراييل در Bond ٬ هاگ٬ دفتر ال آل در بروکسل ۸ سپتامبر·

انفجار سد Nahraim آنجايى که يرموک با اردون همراه ميشود ۱۲ سپتامبر·

حمله جمعى صدها فدايى به مواضع اسراييلى در دره اردون ۱۸ سپتامبر ۱۹۶۹·

۷- گروه ضربت در جبهه فلسطينى در ۱۲ اوت ۱۹۶۹ گزارش زير را در اتاق خبر راديوى سوٸد ضبط کردند:

«هم اکنون گروهى از نماينده گان سازمان ملل متحد بمنظور بررسى اتهامات وارده به اسراييل در مورد نسل کشى و شکنجه در بيروت بسر ميبرند· ماگنوس فاکسن بيروت·»٬ «گروه که توسط ابراهيم بوير٬ سفير سنگال در سازمان ملل متحد رهبرى ميشود از جانب کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد ماموريت بررسى آنچه که در پشت گزارشات نقض عهدنامه ژنو٬ متعلق به سال ۱۹۴۹ ٬ که در مورد حمايت از مردم غيرنظامى در مناطق جنگزده نوشته شده٬ بر عهده گرفته است· کميسيون شب گذشته بازجويى خود را در بيروت آغاز و فردا صبح در دمشق به کار خود ادامه خواهد داد و آنرا روز جمعه در عمان به پايان ميبرد· تابحال تنها بخشى از اسناد منتشر شده اند· 

اسناد ابتدا پس از پايان کميته منتشر ميشوند· شاهد اصلى کميته در بازجويى بعد از ظهر روز گذشته استاد George Dieb٬ استاد در حقوق بين الملل در دانشگاه لبنان٬ بود· او با دريافت ماموريت از جانب موسسه اى فلسطينى در بيروت مسٸوليت تهيه اسناد را بر عهده گرفته است·

او نتايج سياست استعمارگرانه اسراييل را بصورت گسترده اى شرح داد٬ و به اظهارات  ۲۰۰ شاهد مجزا٬ بخشا جمع آورى شده توسط شهادتهاى دست اول اما همچنين بر گزارشات در مورد تجاوز به اعراب که در نشريات اسراييلى منتشر شده اند٬ تکيه ميکند· 

اتهامات نسل کشى بر اساس حوادٽ ژوٸن ۱۹۶۷ ٬ چند هفته پس از جنگ هنگاميکه ۲۳ عرب در صحراى سينا در نزديکى رافا در اقدامى تلافى جويانه مورد هدف گلوله قرار گرفتند و در گورى دسته جمعى بخاک سپرده شدند٬ قوام يافته اند· استاد Dieb در مقابل گروه سازمان ملل اعلام کرد که پليس اسراييل و سازمان امنيت ۱۷ روش تروريستى را اعمال مينمايند٬ يک فهرست از جزٸيات وحشتناک که به نوبه خود با آنچه که در اتاقهاى شکنجه يونانى پديد آمده قابل مقايسه است·

قربانيان براى اعتراف به فعاليتهاى چريکى و اراٸه نام چريکها مورد ضرب و شتم قرار ميگيرند٬ شلاق زده ميشوند٬ در معرض شکنجه هاى برقى قرار ميگيرند و از نظر جنسى تحقير ميشوند· در بازجويى امروز سه آمريکايى٬ يک ناشناس٬ دومى خبرنگار بيروت براى کريستين ساينس مونيتور و سومى همسر يک پزشک لبنانى که درگذشته در بيت المقدس کار کرده بود٬ شهادت دادند·

همسر آمريکايى پزشک در مورد تلاش نيروهاى نظامى اسراييلى گفت که پس از تجاوز اسراييل در ژوٸن ۱۹۶۷ مانع از انجام ماموريت آژانس کمک رسانى بين المللى در بيت المقدس و ساحل غربى اردون ميشدند·

روزنامه نگار آمريکايى در مورد گفتگويهايش با وکلاى اسراييلى شهادت داد٬ که او به دليل دشواريهاى ايجاد شده مداوم توسط پليس اسراييل نتوانسته بود با موکلان عرب بازداشت شده خود تماس بگيرد٬  در يک مورد مسٸله تا آنجايى پيش رفته بود که وکيل کارآگاهى را بمنظور رديابى وکيل خود٬ که زندان به زندان منتقل ميشد٬ استخدام کرده بود· اسراييل از ورود گروه سازمان ملل به مناطق اشغال شده ممانعت بعمل آورده بود٬ چرا که کميسيون سازمان ملل همزمان از بازبينى گزارشات اذيت و آزار يهوديان در کشورهاى عربى سرباز زده بود·»

۸- در آغاز سپتامبر ۱۹۶۹ گروه ضربت جبهه فلسطين بيانيه زير را به روزنامه اخبار روز٬ افتون بلادت و سردبيران ت ت ارسال نمود·

«در رابطه با ربودن يک هواپيماى TWA توسط جبهه مردمى فلسطين به دمشق چند گزارش٬ بخشى از  از بيانيه منتشر شده از جانب سخنگوى جبهه٬ جرج حبش٬ را بعنوان نقل قول اراٸه نموده است·

در Svenska Dagbladet٬ ۳۰ اوت آمده است٬ حبش تشريح نموده «گروه او به دشمن اسراييلى خود در هر جايى از جهان حمله خواهد کرد· او با حملات جديد در لندن و گسترش اين مبارزه تا آمريکا تهديد نمود»· 

ما در ۳۰ اوت در استکهلم اجازه مرور کليه تلگرافهاى ترجمه شده موجود در دفتر سردبيران آژانسهاى خبرى UPI٬ AP و TT را دريافت کرديم· تلگراف TT شامل AFP و رويترز نيز ميشد·- تنها خبرگزارى که از جانب حبش نقل قول نمود AP بود٬ و آنها آنرا در قالبى انجام دادند که SvD بيانيه را منتشر نموده بود·    

اما روزنامه اخبار روز٬ که در گزارش خود در ۳۰ اوت اعلام ميکند که اسناد AP٬ UPI و TT- رويتر را مبناى کار خود قرار داده است٬ مينويسد که حبش در مورد امکان ادامه «موج ترور بر عليه شرکتهاى يهودى «صهيونيستى» در لندن و انتشار به ديگر کشورها هشدار داد»·  

روزنامه افتون بلادت در ۳۰ اوت مينويسد: «انفجار يک بمب در يک شرکت يهودى در سوٸد در هر لحظه اى امکان دارد – در هر جايى در جهان که يهوديان تجارت ميکنند يا سازمانهاى صهيونيستى وجود دارند· - ما بر ميزان عمليات خود خواهيم افزود٬ در هر گوشه اى از جهان٬ اين را ديروز دکتر جرج حبش گفت·  

گروه ضربت سوٸدى جبهه فلسطينى اشاره به اين امر را بشدت ضرروى احساس ميکند٬ که تحريف اظهاراتى بيان شده در يک مصاحبه بدين شيوه ويا تفسير آن به روشى جاهلانه تا چه ميزان خطرناک است· جنبش آزاديبخش فلسطين با دولت اسراييل و دستگاه سياسى- اقتصادى صهيونيستى که هدفش حفظ و تقويت اسراييل است مبارزه مينمايد·      

ما با امپرياليسم آمريکا مبارزه ميکنيم که اسراييل و صهيونيسم را حمايت و بهره بردارى مينمايد٬ و اينکه اجازه ميدهد توسط اسراييل و صهيونيسم مورد بهره بردارى قرار گيرد· اما٬ به عبارتى دقيقتر٬ با يهوديان مبارزه اى در ميان نيست·

درک اين امر بايد ساده باشد٬ يهودى ستيزى٬ نژادپرستى تلقى ميشود٬ امرى که بر عليه فلسطينيان عمل مينمايد٬ که ميزان کمکهاى اقتصادى و مهاجرت به اسراييل را افزايش ميدهد·

اينکه يهودى ستيزى در لهستان ضد صهيونيسم خوانده ميشود و اينکه اماکن مقدس در بيت المقدس به شورش مرتجعين مذهبى منجر ميگردد با اهداف مبارزه فلسطينيان ارتباطى ندارد· گروه ضربت جبهه فلسطينى·» سفير اسرايىل در سوٸد ياکوف شيمونى در مقابل بازديدکننده گان اسکانديناويايى در Givat Haviva٬ اوت ۶۹ اعلام نمود که او ۱۹۴۸-۴۹ رياست برنامه هاى عربى راديو را بر عهده داشت و ميتوانست تضمين نمايد که هيچ فرستنده راديويى٬ قبل يا در جريان جنگ٬ فلسطينيان را به فرار ترعيب ننمود· او گفت٬ اما کليه رهبران فلسطينى از همان ماه آوريل ۴۸ گريخته بودند·